امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

یه مطلب کوچولو از مامان برای هدیه خدا

سلام گل پسر مامان، فرشته کوچولویه منو بابایی     سلام گل پسر مامان، فرشته کوچولویه منو بابایی ، مطالب قشنگی که خاله جون فاطمه برات زحمت کشیده رو دیدم و خوندم و کلی ناراحت شدم و کلی خوشحال، ناراحت از اینکه چقدر اذیت شدی عزیزدلم و خوشحال به خاطر اینکه خدای عزیزو مهربونم تو رو بهمون هدیه کرد،مامانی شاید الان حسمو نتونم توی کلمات بگنجونم ولی خدا رو به خاطر همه محبتهاش که شامل حال من و بابایی و همه اطرافیان مهربونمون کرد شاکرم؛ بازم اینجا جا داره که از عمو محمودجون و خاله فاطمه جون تشکر کنم تا اینکه خودت بزرگ بشی و همشونو جبران کنی گلم، انشالله روزهای آتی برات کلی مطلب میزارم تا به کمک خدای عزیزم بزرگ بشی و وبلاگتو خودت مدیریت کنی پ...
5 تير 1391

اولین نفس

بسم الله الرحمن الرحیم و انسان را در رنج آفریدیم شاید تعبیر این جمله برای تولد تو خواهر زاده نازنینم واقعا مصداق داشته باشه میپرسی چرا خاله؟   بسم الله الرحمن الرحیم و انسان را در رنج آفریدیم شاید تعبیر این جمله برای تولد تو خواهر زاده نازنینم واقعا مصداق داشته باشه میپرسی چرا خاله؟ باید از اول بگم از اوله اوله اول که منو مامان بزرگ با هم رفته بودیم مشهد آخرای سال 89 بود با هم تو صحن میچرخیدیم مامان بزرگ گریه میکردو میگفت خدایا هدیه بچمو بهش بده  چه حالی داشتیم تو حرم برگشتیم چند ماهه بعد جشن عقد منو عمو محمود بود نگو حضرتعالی بی سرو صدا تشریف آوردی یه ماه بعد ما و خاله لیلا ایناو خاله رضوان اینا با خانواده بابای عمو رفت...
5 تير 1391