امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

شیرین عسل مامان

  یادته گفتم اگه بابا وقت کنه میریم برات روروک میخریم مامان؟ بیشتر از یک هفته است که خریدیم ولی من حواسم نبود آخه تازه داری بهش عادت میکنی منم تصمیم گرفتم عکستو بزارم که بعدها ببینی چجوری سوارش می شدی جوجوی من مامان فدای چشای نازت بشه پسرم یادته گفتم اگه بابا وقت کنه میریم برات روروک میخریم مامان؟ بیشتر از یک هفته است که خریدیم ولی من حواسم نبود آخه تازه داری بهش عادت میکنی منم تصمیم گرفتم عکستو بزارم که بعدها ببینی چجوری سوارش می شدی جوجوی من   ...
13 تير 1391

گل پسرم

پسرگلم سلام دوباره یه هفته کاری برای مامانی شروع شد با کلی دغدغه و استرس، پسرگلم سلام دوباره یه هفته کاری برای مامانی شروع شد با کلی دغدغه و استرس، مامان فدات بشه عزیزم از امروز عمه مینا پیشته موقعی که من سرکارم امیدوارم اذیتش نکنی و خودتم اذیت نشی گلم، این چند روزی که با هم بودیم خیلی خیالت راحت بود و از هر فرصتی برای لمس کردن صورتم استفاده میکردی عزیزم وقتی از خواب بیدار میشدی و با دیدن من یه لبخند میزدی دوباره لالا میکردی و خیالت راحت میشد که مامانی پیشته بیشتر بهت وابسته میشم و اذیت میشم ولی چیکار کنم فندقم که چاره ای ندارم امیدوارم بعدها منو ببخشی عزیزدلم انشالله به زودی ازت عکس جدید میزارم. ...
11 تير 1391

جوجوی مامان

جوجوی مامان سلام پسرگلم بازم تو امروز پیش مامان بزرگ و عمه زهرا هستی و من سرکارم، جوجوی مامان سلام پسرگلم بازم تو امروز پیش مامن بزرگ و عمه زهرا هستی و من سرکارم، امروز صبح جلسه ای که دیروز در موردش نوشتم برگزار شد منو یکی از مامانهای دیگه و مدیر مالی اداری مالی و یرفاه و تعاون و یکی دیگه از مدیران که سمتشو نمی دونم ، زیاد خوشم نیومد چون قرار شد که اداره ۹۰ درصد از هزینه مهد و بده و با یکی از مهدکودکها قرارداد ببنده من گفتم که مشکل بچه های شیرخوار با بقیه بچه ها فرق میکنه ولی خوب نتیجه دلخواه منو نداد، مامان فدای چشای نازت بشه پسرم تابستونو طاقت بیار انشالله از پاییز کمتر از هم دیگه دور میشیم قول میدم، منو بابایی خیلی دوست داریم ع...
5 تير 1391

چند خط از مامان

امیر مامان سلام امروز دلم میخواست چند خطی برات بنویسم امیر مامان سلام امروز دلم میخواست چند خطی برات بنویسم نمیدونی الان که سرکارم چقدر دلم برات تنگ شده و تو توی خونه پیش مادربزرگت و عمه زهرات هستی ، امیدوارم یه روزی منو بابایی رو به خاطر اینکه تو رو تنها میزاریم ببخشی فدات شم ، راستی یه خبر ، البته خوب یا بد بودنش رو بعدا میگم چون خودمم اطلاعی ندارم و فقط دعوت شدم به جلسه ای که قراره راجع به مهد اداره صحبت بشه، هی چی که هست ما به فال نیک میگیریم و امیدواریم که نتیجه خوبی داشته باشه انشالله. دعا کن کوچولوی مامان که درست بشه، خیلی خیلی دوست دارم عزیزدلم. مامانی ...
5 تير 1391

یه مطلب کوچولو از مامان برای هدیه خدا

سلام گل پسر مامان، فرشته کوچولویه منو بابایی     سلام گل پسر مامان، فرشته کوچولویه منو بابایی ، مطالب قشنگی که خاله جون فاطمه برات زحمت کشیده رو دیدم و خوندم و کلی ناراحت شدم و کلی خوشحال، ناراحت از اینکه چقدر اذیت شدی عزیزدلم و خوشحال به خاطر اینکه خدای عزیزو مهربونم تو رو بهمون هدیه کرد،مامانی شاید الان حسمو نتونم توی کلمات بگنجونم ولی خدا رو به خاطر همه محبتهاش که شامل حال من و بابایی و همه اطرافیان مهربونمون کرد شاکرم؛ بازم اینجا جا داره که از عمو محمودجون و خاله فاطمه جون تشکر کنم تا اینکه خودت بزرگ بشی و همشونو جبران کنی گلم، انشالله روزهای آتی برات کلی مطلب میزارم تا به کمک خدای عزیزم بزرگ بشی و وبلاگتو خودت مدیریت کنی پ...
5 تير 1391

اولین نفس

بسم الله الرحمن الرحیم و انسان را در رنج آفریدیم شاید تعبیر این جمله برای تولد تو خواهر زاده نازنینم واقعا مصداق داشته باشه میپرسی چرا خاله؟   بسم الله الرحمن الرحیم و انسان را در رنج آفریدیم شاید تعبیر این جمله برای تولد تو خواهر زاده نازنینم واقعا مصداق داشته باشه میپرسی چرا خاله؟ باید از اول بگم از اوله اوله اول که منو مامان بزرگ با هم رفته بودیم مشهد آخرای سال 89 بود با هم تو صحن میچرخیدیم مامان بزرگ گریه میکردو میگفت خدایا هدیه بچمو بهش بده  چه حالی داشتیم تو حرم برگشتیم چند ماهه بعد جشن عقد منو عمو محمود بود نگو حضرتعالی بی سرو صدا تشریف آوردی یه ماه بعد ما و خاله لیلا ایناو خاله رضوان اینا با خانواده بابای عمو رفت...
5 تير 1391