امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

بدون عنوان

1391/11/4 14:18
نویسنده : مامان
43 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته که برای پسر گلم مطلبی ننوشتم آخه بازم سرما خوردی و سرفه وآبریزش و .....


خیلی وقته که برای پسر گلم مطلبی ننوشتم آخه بازم سرما خوردی و سرفه وآبریزش و ..... و ما درگیر دکتر و دارو و چیزهای دیگه ، خلاصه با این دوباری هست که بازم میریم پیش دکتر صبحی نمی دونی که چه ابهتی داره که نمی تونی از ترست چیزی ازش بپرسی ولی خدا خیرش بده کلا با آنتی بیوتیک مخالفه و تجویز نمیکنه هرچند از رفتارش زیاد راضی نیستیم ولی بیشتر تخصصش هست که ما رو اونجا میکشونه، به هرحال یه دوره ای هست که باید سپری بشه ، از این ماه تا آذر سال دیگه اگه خدا بخواد و عمری باقی باشه بیشتر از اینها در کنار هم خواهیم بود نفسم چرا که امروز با مدیرمون صحبت کردم و قرار شد به جای استفاده از یک ساعت شیردهی هفته ای یک روز رو استفاده کنم و توی خونه باشیم شاید توی این یک روز که در کنار هم هستیم بیشتر خوش بگذرونیم خدا رو چه دیدی شاید رفتیم ارومیه یا ارومیه ای ها اومدنو با خیال راحت رفتیم خرید کلا در هر صورت خوبه مامانی هم برای من هم برای تو وهم برای بابایی، امیرعباس من یک هفته ای میشه که دیگه کلمه بابا رو نمی گه عوضش بوه میگه یعنی بابا، و این کلمه برای ما خیلی شیرینه و من با یادآوریش قند توی دلم آب میشه، مامان فدات بشه پسرم ، خیلی دلواپستم خیلی کلافه ام و واقعا نمی دونم چه رفتاری باهات داشته باشم که بعدها به مشکل برنخوریم هم ما و هم تو امیدم، از خدای بزرگ درخواست میکنم که قدرتشو به من بده که بتونم  به نحو احسن با کمک بابایی به ثمر برسونیمت. خیلی خیلی خیلی دوست داریم امیرعباس جونم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)