امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

مهربون مامان

1391/6/5 10:53
نویسنده : مامان
44 بازدید
اشتراک گذاری

بعد یه مدتی سلام پسرم                                                          امروز میخوام یه هنر جدید تور رو اینجا بنویسم


بعد یه مدتی سلام پسرم                                                          امروز میخوام یه هنر جدید تور رو اینجا بنویسم که وقتی بزرگ شدی همه اینا رو بخونی و یادت بیاری که یه روزی کوشولو بودی و منو بابایی برای همه حرکاتت برای همه خنده هات و برای همه نا آرومیهات دلمون پرپر میشه و عاشقتیم و باید اعتراف کنم که زندگی قشنگمون با اومدن تو قشنگتر هم شده و هرچقدر خدارو به خاطر همه چیزهای خوب و بدی که بهمون داده شکر کنیم بازم کمه، بهونه زندگی من تو روز ۲۸ مرداد که الان یک هفته پیش شروع به خزیدن کردی وای که چقدر ماهرانه از دست برای جلوکشیدن خودت استفاده میکنی مامان فدای آرنج نازت بشه که چقدر اذیت میشی ولی خیلی خیلی خیلی خوشحالم نازم، اگه این مطلبو دیر اینجا گذاشتم نباید ناراحت بشی چون بقدری مشغله کاریم زیاد شده که به هیچ کاری نمی تونم برسم و امیدوارم از دست مامان ناراحت نشی و بهم حق بدی، راستی یه خبر دیگه اینکه میخواییم بعد ۳ ماه بریم ارومیه شهر مادرزادی مامان، نمی دونی مامان بزرگ و بابابزرگ و دایی و خاله جونها چقدر برای دیدنت لحظه شماری میکنن قراره منو تو با خاله فاطمه جون و عمو محمود با هواپیما بریم ارومیه و بابایی به خاطر شرایط  کاریش مجبوره بعدا بیاد حالا اگه تغییری توی برناممون به وجود اومده بعدا مطلب میزارم.امیدوارم به همه خوش بگذره و به سلامت برن سفر و به سلامت برگردن خونه هاشونامیرعباس مامان فکر کنم اینسری که درکت نسبت به محیط اطرافت بیشتر شده حسابی از هوای تمیز استفاده کنی و بهت خوش بگذره عزیزدلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)