امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

زنگ هشدار

1393/2/20 9:16
نویسنده : مامان
119 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرعباسم ، این روزها مامانی اصلا حال و حوصله درست و حسابی نداره عزیزم،


سلام امیرعباسم ، این روزها مامانی اصلا حال و حوصله درست و حسابی نداره عزیزم، از هر فرصتی برای گریه کردن استفاده میکنم چون فقط اینجوری دلم آروم میگیره روز دوشنبه طبق توافق قبلی با بابایی قرار بود بریم دنبال خونه بگردیم و بابایی کلاس اونروزش و نرفت دانشگاه، خاله رویا هم یه جایی کار داشت و ساعت ۵ و نیم بعدازظهر همه با هم به سمت خونه خاله اینا حرکت کردیم بعد از اینکه خاله جون از ما جدا شد و رفت خونشون ما هم یه چندجایی رو دیدیم و ساعت حدودای ۹ بود که تو راه برگشت با مامان بزرگ تماس گرفتم و با صحبتهایی که با هم کردیم یه جورایی مشکوک شدم که انگار مامان داره از من یه چیزی رو پنهون میکنه هرچی کلنجار رفتم چیزی دستگیرم نشد، پدر غریبی بسوزه که بد دردیه ،از اونجایی که خاله رضوان مهمونی داشت و همه اونجا جمع بودن زنگ زدم به خاله رصوان که مطمئن بشم حال مامان بزرگ خوبهبعد صحبت با خاله جون ازم پرسید خاله رویا پیشمونه ؟ منم گفتم نه ، نه گذاشت ونه برداشت بلافاصله گفت فاطی (دختر عمه عزیزم)فوت کرده من شوکه شدم و همینجوری اشک از چشام سرازیر شد طوری که پسر نازم ترسیدی و با حرفهایی که بابایی زد به خودم اومد که شما نترسی و سریع خودمو جمع و جور کردم ولی عزیزم از اونروز توی شوک بزرگی هستم آخه دخترعمه نازنیم متولد ۵۹ بود و هنوز مجرد و ضمن اینکه یدونه دختر بود و یه برادرشم که درموردش مطلب گذاشته بودم هم پیارسال فوت کرده بود که اونم مجرد بود و مظلومانه ایست قلبی کرده بود و آخرین باری که دیده بودمش سالگرد خدابیامرز برادرش بود که منم بغل دستش نشسته بودم دختر مهربون و ساده ای بود بی غل و غش و زیبا روی ولی چه فایده ای که روی خوشی از دنیا ندید خدا بیامرزدش، وای خدای من نمی دونی چقدر دلم برای عمه نازنیم میسوزه نمیدونی وقتی یاد دخترعمه ام میوفتم جیگرم آتیش میگیره، خیلی ناراحتم خیلی خیلی خیلی طوری که ثانیه ای از یادم دور نمیشه ولی هیچ چاره ای نیست به غیر از خوندن فاتحه ا ی در حق آن مرحومه و طلب صبر برای عمه عزیزم و خانواده اش کار دیگه ای از دستمون برنمیاد ولی بازم هم زنگ هشدار به صدا دراومده و منو عمیقا به فکر انداخته که بعداز یک ساعت چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ آیا فردا طلوع آفتاب رو خواهم دید؟ آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا ازت خواهش میکنم طول عمر باعزت بهمون بده و این فرصت رو به من و بابایی بده تا امیرعباسمونو به سرو سامون برسونیم و برای پدر و مادرهامونم همینطور طول عمر باعزت عطا فرما آمین یا رب العالمین 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)