امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

دلم برای مخمید میسوزه

1393/10/14 9:34
نویسنده : مامان
202 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 12 دی ماه یه جشن کوچولو با حضور مامان بزرگ و بابابزرگ و عمه ها و عموها و امیررضا و خاله فاطمه و عمو محمود و مخمید(محمدامین) برات گرفتیم آخه چون تولدت توی ماه صفر بود و خیلی وقت هم بود فرصت نکرده بودیم با خونواده پدری دورهم باشیم البته تو خونه ما برای همین تولدتو بهونه ای قرار دادیم و یه جشن کوچولو و ساده اما پر از دلخوشی و شادی برات گرفتیم صبح جمعه به بابایی کمک کردی و خونه رو تزئین کردید و حدودای ساعت 5 رو مبل خوابت بد و ساعت 6 هم مهمونامون اومدند و تقریبا بعد یک ساعتی بیدار شدی و چه ذوقی کرده بودی و فقط میخندیدی تا اینکه عمو سیف اله با کیکی که سفارش کرده بودی شکل گوسفند باشه اومد و ذوق و شوقت چندبرابر شدو خدارو شکر شب خوبی رو گذروندی ، دست همه عزیزان درد نکنه که شب خوبی رو برای امیرعباس درست کردند. دیروز که شنبه بود خاله فاطمه و مخمید ساعت 7و نیم پرواز داشتن به سمت ارومیه و تو از این قضیه ناراحت بودی عصرص که برای خداحافظی اومدند با بغض ازشون خداحافظی کردی و زودتر از من اومدی دم آسانسور وایستادی منکه خاله اینا رو بدرقه کردم اومدم و بهت گفتم چی شده چرا اینجا وایستادی با بغض گفتی دلم برای مخمید (محمدامین)میسوزهمنظورت دلتنگی بود که اینجوری گفتی و با شوخی و خنده رفتیم خونه ولی بازم موقع خواب ابراز دلتنگی کردی و با خاله رویا و بابابزرگ صحبت کردی و خوابت برد.امیدوارم همیشه تنت سالم  لبت خندون باشه نفسم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)