امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

ده ماهگی امیرعباس

1391/7/3 9:12
نویسنده : مامان
50 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرعزیزم  ده ماهگیت مبارک عمرم                                            امروز که میخوام برات بنویسم خدا رو شکر خیلی بهتر شدی و دیگه سرفه نمیکنی حدود ۱۱ روزی میشه که قدم گذاشتسی توی ۱۰ ماهگی


سلام پسرعزیزم  ده ماهگیت مبارک عمرم                                                    امروز که میخوام برات بنویسم خدا رو شکر خیلی بهتر شدی و دیگه سرفه نمیکنی حدود ۱۱ روزی میشه که قدم گذاشتسی توی ۱۰ ماهگی عزیزدلم بازم من نتونستم به موقع بنویسم نه اینکه برام مهم نباشه به خاطر این هست که مامانی یه مدتی هست حجم کاری اداره اش خیلی زیاد شده و از طرفی هم پسر مامان شدیداً مریض بود و اصلا دل و دماغ اینکه چیزی برات بنویسم رو نداشتم فقط توی این فکر بودم که چه کاری انجام بدم تا سریعتر خوب شی نفسم، این ۹ ماهی که گذشت خیلی زود گذشت و گل پسرم الان توی ۱۰ ماهگی هست و ولی همچنان از دندون خبری نیست که نیستتولد ۱۰ ماهگیت مبارک عمرم اون شب یعنی ۲۳ شهریور ماه خاله فاطمه و عمو محمود خونه ما بودن یعنی به خاطر ۱۰ ماهگی گل پسرم دعوتشون کرده بودیم آخه میدونی خیلی وقته که اونجوری که باید و شاید از خاله فاطمه و عمو محمود نتونستیم پذیرایی کنیم و قطره ای از زحماتشونو جبران کنیم برای همین اون شب رو بهونه کردیم و دعوتشون کردیم و باباجون هم زحمت کشید و برات یه کیک خرید که خاله فاطمه عاشق کیک خامه ای هستشب خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت ولی قیافه مظلوم تو جیگرمونو آتیش میکرد و عمو محمود با دیدن تو که بدجوری سرفه میکردی ناراحت شد و حسابی باهات بازی کرد که بهت خوش بگذره عسلم واقعا دستشون درد نکنه چون خاله فاطمه نقش خیلی مهمی توی خوب شدنت داشت چون اگه اون نمیومد و ازت نگهداری نمیکرد مجبور بودم ببرمت مهد و بقیه اش هم که معلومه چه میشد.راستی از شبی که خاله فاطمه اینا خونمون دعوت بودن و تو رفتی توی ۱۰ ماهگی چندتا عکس انداختم که برات میزارم پسرم.

مامان فدای کثیف کاریت بشه نفسم برات همیشه آرزوی سلامتی میکنم پسرم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)