امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

خونه بمونیم

1393/2/30 8:37
نویسنده : مامان
90 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خوشگل مامان بعد 8 روز خونه موندنو اذیت شدنهای زیاد راهی مهدکودک شد دو روزی بود که مامان پیشت بود و حسابی جبران اینهمه رنج و عذابی که از این مریضی مرموز حاصل شده بود جبران شد و جبران همه بی خوابیهارو کردیم هرچند مواقعی هم بدخلقی میکردی ولی به هرحال همون پسر نازنین منی عزیزم امیرعباسم، از دیروز زمینه رو برای برگشتن به مهد رو فراهم میکردم ولی هر سری در موردش باهات صحبت میکردم نارضایتی خودتو نشون میدادی و میگفتی نه مامان خونه بمونیم تا اینکه امروز صبح وقتی از خونه داشتیم میومدیم بیرون خواب بودی ، رسیدیم مهد و از خواب بیدار شدی و داشتی به صداهای اطراف دقت میکردی که متوجه شدی رسیدیم مهد رفتی بغل معصومه جان ولی یه آهی کشیدی که جیگرم آتیش زد و چشات پر اشک شد ولی گریه صدادار نبود دو سه دقیقه ای پایین وایستادم و گوش کردم ولی صدایی نشنیدم، با هزار دل کندن اومدم اداره و زنگ زدم و سراغتو گرفتم که گفتن خوبی و دراز کشیدی، عزیزدلم امروز رو میدونم خیلی بهت سخت میگذره ولی از خدا برات آرزوی سلامتی و تندرستی و خوشی آرزو میکنم و امیدوارم دیگه هیچ موقع تنت مریض نباشه و همیشه سرحال و سرزنده باشی گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)