امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

هدیه خدا امیرعباس جون

32 ماهگی

پسر نازنین من وارد 31 ماهگیش شده و من هنوز فرصت نکردم که ماهگردت رو بهت تبریک بگم عزیزم ، امیدوارم یه روزی بشه که بتونم دلیل ننوشتنم رو بهت بگم آخه این روزها مامان و بابا حسابی سرشون شلوغه و امیدوارم نتیجه کاری که تصمیم گرفتیم و داریم عملیش میکنیم به نفعمون باشه و بعدها بتونی ثمره این عملمون رو با دل خوش و با آسایش ازش استفاده کنی و دردسری که ما در حال حاضر داریم رو تو نداشته باشی عزیزدلم، فدای اون دل کوچیکت بشم قربون اون دستهای کوچولوت بشه مامان که دم اذان دستهای مهربونت رو به سمت آسمون میگیری و دعا میکنی و از خدای بزرگ و مهربون میخوای که ..... امیدوارم به حق دل پاکت خدای عزیزم جوابمونو بده .(انشالله)نفس مامان 32 ماهگیت مبارک باشه عزیزم و ر...
26 مرداد 1393

31ماهگی

پسر گلم سلام 31 ماهگیت مبارک عزیز دلم ، این مطلب رو برات زمانی میزارم که نزدیک یک هفته از ماهگردت میگذره، نمی خوام فکر کنی که بهت بی توجه شدم چون برای کارم دلیل دارم عزیزم یه چند روزی هست که بلاگفا خدماتی رو که برای کاربران انجام میده غیر فعال شده و من نتونستم اونجوری که باید مطالبت رو برات بزارم، دلیل دومش هم این بود که بازم هم مریض احوال بودی و اینسری مریضیت با بقیه بیماریهایی که سراغت اومده بودن خیلی فرق داشت و در عرض یک هفته سه بار دکتر رفتیم دل دردهای شدید و تب شدید کلی از پیشرفت جسمیت کم کرد و وزنی که توی مسافرت به ارومیه گرفته بودی رو همه آب شد، ولی خوب بازم خدارو شکر الان خوب شدی و مثل گذشته و یا حتی به جرأت میتونم بگم کنجکاوتر از گذ...
30 تير 1393

30ماهگی

پسر ناز و خوشگلم ۳۰ ماهگیت مبارک باشه نفسم ، پسر ناز و خوشگلم ۳۰ ماهگیت مبارک باشه نفسم ، روزها پشت سر هم به صف ایستادن تند و تند میان و میرن و گل پسر ما داره آقاتر میشه خیلی دوست دارم عزیزم ، ترفندها و شیوه های خاصی برای خودت داری و وقتی یه چیزی رو میخوای با یه ترفندی می پرسی که جوابش مثبت باشه مثلا میوخای با مامان بیایی اداره نمی پرسی که منو میبری مهد؟ میگی میریم مهد؟ اره ؟ اره ؟ دو هفته پیش که مامان بزرگ اینجا بود و خونه خاله فاطمه اینا بود قرار بود بعدازظهر روز دوشنبه بریم خونه خاله فاطمه و من باید شما رو از مهد برمیداشتم و دوباره برمیشگتم و با هم میرفتیم خونه خاله فاطمه اینا برای همین صبح روز دوشنبه که از خونه راه افتادیم برای اول...
24 خرداد 1393

روز مبعث

سه شنبه روز مبعث بود و قرار شد نی نی خاله جون فاطمه توی این روز عزیز به دنیا بیاد سه شنبه روز مبعث بود و قرار شد نی نی خاله جون فاطمه توی این روز عزیز به دنیا بیاد قرار بود مامانی هم از صبح پیش خاله جون باشه ولی متاسفانه به دلیل اینکه روز تعطیل بود و خیلی از مامانهایی که تو دلشون نی نی داشتن این روز عزیز رو انتخاب کرده بودن که نی نی هاشون به دنیا بیاد و بیمارستان نسبت به روزهای دیگه خیلی شلوغ تر بوده و یک نفر همراه می تونست با خاله جون بره داخل برای همین من موفق نشدم تو لحظات پایانی این دوره شیرن خاله جون پیشش باشم و جبران زحمتهایی که سر به دنیا اومدن شما به خاله جون و عمو جون داده بودم رو بکنم ، ولی خداروشکر که خاله جون حالش خوب بود و ماما...
7 خرداد 1393

روز مبعث

    سه شنبه روز مبعث بود و قرار شد نی نی خاله جون فاطمه توی این روز عزیز به دنیا بیاد قرار بود مامانی هم از صبح پیش خاله جون باشه ولی متاسفانه به دلیل اینکه روز تعطیل بود و خیلی از مامانهایی که تو دلشون نی نی داشتن این روز عزیز رو انتخاب کرده بودن که نی نی هاشون به دنیا بیاد و بیمارستان نسبت به روزهای دیگه خیلی شلوغ تر بوده و یک نفر همراه می تونست با خاله جون بره داخل برای همین من موفق نشدم تو لحظات پایانی این دوره شیرن خاله جون پیشش باشم و جبران زحمتهایی که سر به دنیا اومدن شما به خاله جون و عمو جون داده بودم رو بکنم ، ولی خداروشکر که خاله جون حالش خوب بود و مامان بزرگ و مامان عمو محمود و عمو جون خودش پیش خاله بودن بر...
7 خرداد 1393

خونه بمونیم

پسر خوشگل مامان بعد 8 روز خونه موندنو اذیت شدنهای زیاد راهی مهدکودک شد دو روزی بود که مامان پیشت بود و حسابی جبران اینهمه رنج و عذابی که از این مریضی مرموز حاصل شده بود جبران شد و جبران همه بی خوابیهارو کردیم هرچند مواقعی هم بدخلقی میکردی ولی به هرحال همون پسر نازنین منی عزیزم امیرعباسم، از دیروز زمینه رو برای برگشتن به مهد رو فراهم میکردم ولی هر سری در موردش باهات صحبت میکردم نارضایتی خودتو نشون میدادی و میگفتی نه مامان خونه بمونیم  تا اینکه امروز صبح وقتی از خونه داشتیم میومدیم بیرون خواب بودی ، رسیدیم مهد و از خواب بیدار شدی و داشتی به صداهای اطراف دقت میکردی که متوجه شدی رسیدیم مهد رفتی بغل معصومه جان ولی یه آهی کشیدی که جیگرم آتیش زد ...
30 ارديبهشت 1393

29 ماهگی و آبله مرغان

دو سه روزی بود که تب داشتی و من شبها تا به صبح هزار بار بیدار میشدم و میخوابیدم که خدایی نکرده تبت زیاد نباشه حتی یکبار هم دکتر رفتیم ولی فاده ای نداشت چون خانم دکتر معتقد بودن که عامل مریضیت ویروسیه و عفونی نیست خیالم از بابت اینکه خدایی نکره ریه هات دوباره عفونت نکرده باشه راحت شد برای همین فقط از استامینوفن چه شیاف و چه شربت برای پایین آوردن تبت استفاده میکردم، مامان فدای نفسهای نازت بشه عزیزم خیلی اذیت شدی و در مقابل اینهمه درد من هیچ کاری نمی تونستم برات انجام بدم و این بیشتر منو اذیت میکرد، خلاصه شب یکشنبه که خاله فاطمه هم خونه ما بود و با هر بار بیدار شدنت اون بنده خدا با هر صدات بیدار میشد و میومد بالا سرت و دوباره برمیگشت و با اون...
27 ارديبهشت 1393

تقویت عزت نفس در کودکان

يكي از روشهاي مهم تقويت عزت نفس در كودكان، پذيرش آنان در همه شرايط است. همه كودكان به ويژه كودكاني كه پا به مرحله رشد مي گذارند بايد از آزادي و استقلال نسبي برخوردار باشند. ولي آنچه كه آنان بايد بدانند اين است كه در اين جهان افرادي زندگي مي كنند كه ممكن است به آنان صدمه بزنند و آنچه كه والدين انجام مي دهند حفظ آنان از دست اين افراد است. فراموش نكنيد كه التيام احساسات سركوب شده دوران كودكي به ويژه كودك بزهكار مشكل و سخت است .   تقويت عـــزت نفس كـــودكان مي گويند كودكان بزهكار به توجه، محبت و پذيرش بيشتري نياز دارند. اغلب آنان احساس انزوا و جدايي مي كنند كه اين امر آسيب پذيري آنان را نيز افزايش مي دهد. به عبارت ديگر كودكاني كه دارا...
21 ارديبهشت 1393

زنگ هشدار

سلام امیرعباسم ، این روزها مامانی اصلا حال و حوصله درست و حسابی نداره عزیزم، سلام امیرعباسم ، این روزها مامانی اصلا حال و حوصله درست و حسابی نداره عزیزم، از هر فرصتی برای گریه کردن استفاده میکنم چون فقط اینجوری دلم آروم میگیره روز دوشنبه طبق توافق قبلی با بابایی قرار بود بریم دنبال خونه بگردیم و بابایی کلاس اونروزش و نرفت دانشگاه، خاله رویا هم یه جایی کار داشت و ساعت ۵ و نیم بعدازظهر همه با هم به سمت خونه خاله اینا حرکت کردیم بعد از اینکه خاله جون از ما جدا شد و رفت خونشون ما هم یه چندجایی رو دیدیم و ساعت حدودای ۹ بود که تو راه برگشت با مامان بزرگ تماس گرفتم و با صحبتهایی که با هم کردیم یه جورایی مشکوک شدم که انگار مامان داره از من یه ...
20 ارديبهشت 1393